امیرحسین تا 40 روزگی

به وبلاگ امير حسين عسل خوش اومديد.اميدوارم بهتون خوش بگذره... منتظر نظراي گلتون هستم.

چرا  ما اين اسمو براي نينيمون انتخاب كرديم؟

اميرحسين بانمكم                                    

تو در سوم  تير سال 1391 به دنيا اومدي.اون روز ولادت امام حسين يعني همون سوم شعبان بود .به همين خاطر اسم تو رو اميرحسين گذاشتيم . قبل از به دنيا اومدنت مامان و بابا و من كه خواهرجونت ميشم توافق كرده بوديم كه اسم تو رو رهام  يا  آرشام  بزاريم.ولي ديگه چه ميشه كرد كار خداست ديگه .

اولين روز زندگيت در بيمارستان

     اولين روز زندگيت در بيمارستان

اميرحسين در دومين روز تولدش.

اميرحسين خوشگلم ، جگر ماماني

امروز دومين روز از زندگي تو يعني 5 تير1391 است.تو امروز براي اولين بار به خونمون اومدي  و پا روي چشمامون گذاشتي اميدوارم خوش قدم باشي و با روزي فراوون به خونه ي  ما بياي .عزيزم  خدا رو شكر مي كنم كه همچين بچه ي گلي رو تو زندگيمون آورده ازش فوق العاده ممنونم.

                       به خونت خوش اومدي

               دومين روز زندگي آقا اميرحسين

زنگ تفريح

(نقاشي)

                                                                   اينم امضاي اميرحسين

اولين سفر شازده پسر به تبريز

 ناناشم، وقتي كه تو 15 روزه بودي براي اين كه حال وهوامون عوض بشه وخستگي دركنيم يه سفر به تبريز رفتيم واونجا خاله ها ، عموها ، دايي رضا و... تو رو ديدن وهمشونم پسنديدن .وقتي كه مهموني خونه ي مادر جون بوديم ماماني تونست چند تا عكس ناب ازت بگيره  .                    

درپايين دو سه تا از اونارو به نمايش گذاشتم.

واي خداااا! عسلم

 چه قدر خوشگل افتاده اينجاها.

ختنه آقا پسرگل

ما 27 تير ساعت 5 بعد از ظهر از تبريز خارج شديم و به طرف تهران حركت

كرديم.ساعت 2 نصف شب به خونمون رسيديم.فرداش يعني بيست و هشتم ساعت 2 بعد از

ظهر اين فرشته ي كوچولو وقت ختنه داشت.بيچاره فقط يكم  تو اتاق عمل گريه كرد .اما بعد

جيكشم در نيومد .خلاصه دقيقا هفتمين شبش حلقه ي  پسر گلم افتاد.فرداشم وقت دكتر داشت

دكتر گفت :همه چيزش عاليه  هيچ مشكلي نداره وزنشم توي 25 روز يه كيلو زياد تر شده

كه اينم خيلي خوبه  زرديش هم  چون از شيرته  هيچ ضرري براي  بچه نداره بچه تون

سالم سالمه .تازه قدشم خيلي بلنده در عرض 25 روز 7 سانت  بلند شده يعني 56 سانت .

با شنيدن اين حرف ها قند تو دلم آب شد و همه ي نگراني هام  رفع شد وفهميدم كه شيرم

براي رشد فسقليم كافيه.

پسرم ! امروز يه ماهه شدي ....

پسرم به مناسبت امروز يعني سوم مرداد كه يه ماهه شدي من تورو بردم آتليه كامليا (خواهر جون) كه چند تا ازت عكس بگيره.منم چند تا از اونارو براي ديدن خاله جونا ، عزيز جون،                            

بينندگان و... به نمايش گذاشتم.خوشگلم ببين چه قدر ناز افتادي اينجا ها :

قربون اون صورت كوچولوت برم من!

فرشته ي من مي دوني چه قدر دوست دارم؟

            الهي بميرم وگريه كردن تو رو نبينم

                قربون خنده هاي شيرينت برم من

             چه هيكل با مزه اي داري تو پسرم

عزيزم يه جوري ژست گرفتي آدم فكر مي كنه مي خواي

سينه بزني.

اينطوري كه دستتو گرفتي علامت ايست رو نشون ميدي.  

امروز چله شازده پسرمونه

ديشب كه اميرحسين شب چلش بود ،از شب تا صبح نخوابيد و همش گريه كرد ودر نتيجه

منم نذاشت بخوابم . پس بچه رو به كامليا سپردم ومشغول درست كردن سحري شدم.خلاصه

اميرحسين بعد از اذان صبح خوابش برد وكل روز رو خواب بود دراين مدت منم  چند تا عكس ازش گرفتم.

              خاله جونا مي بينيد چه قدر خوشگلم

از وقتي اين فيلم خداحافظ بچه رو ديدم علاقم به تو بيشترشده

فعلا" همگي خداحافظ